کد مطلب:33995 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:158

تفسیر آیات قرآن











در نهج البلاغه مواردی متعدد از تفسیر امیرمومنان علی (ع) وارد شده است كه تفسیری یگانه و بی همتاست. شریف رضی آورده است كه حضرت فرمود:

«كفی بالقناعه ملكا و بحسن الخلق نعیما. و سئل علیه السلام عن قوله تعالی (فلنحیینه حیاه طیبه)[1].

فقال:«هی القناعه.»[2].

قناعت دولتمندی را بس و خوی نیك نعمتی بود در دسترس. (و حضرتش را از تفسیر آیه (فلنحیینه حیاه طیبه) (قطعا او را با زندگی پاكیزه ای، حیات- حقیق- بخشیم) پرسیدند، فرمود:) آن قناعت است.

امام (ع) در تبیین زهد براساس تفسیری از قرآن كریم فرمود:

«الزهد كله بین كلمتین من القرآن قال الله سبحانه: (لكیلا تاسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم)[3].

و من لم یاس علی الماضی و لم یفرح بالاتی فقد اخذ الزهد بطرفیه.»[4].

همه ی زهد در دو كلمه از قرآن فراهم است، خدای سبحان فرماید: «تا بر آنه از دستتان رفته دریغ مخورید و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید». و آن كه بر گذشته دریغ مخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوی زهد گرفته است.

علی (ع) در تبیین حاكم شدن ضد ارزشها در جامعه به سبب پشت كردن به فرمانهای الهی و فراموش كردن قواعد زندگی دینی فرموده است:

«یاتی علی الناس زمان عضوض، یعض الموسر فیه علی ما فی یدییه و لم یومر

[صفحه 209]

بذلك، قال الله سبحانه: (و لا تنسوا الفضل بینكم)[5].

تنهد فیه الاشرار و تستذل الاخیار و یبایع المضطرون و قد نهی رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- عن بیع المضطرین.»[6].

مردمان راروزگاری رسد بس دشوار، توانگر در آن روز آنچه را در دست دارد سخت نگاه دارد و او را چنین نفرموده اند، خدای سبحان فرماید: «بخشش میان خود را فراموش مكنید». بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیكان خوار و خرید و فروش كنند با درماندگان به ناچار (رمدمان بینوا هستی خود را از سر اضطرار و ناچاری به بهایی اندك می فروشند و متمكنان آنان را استثمار می كنند)در حالی كه رسول خدا از چنین معاملتی نهی كرده است.

آموزگار حقیقی قرآن گاهی آیه ای زا قرآن را تلاوت كرده و آنگاه در امتداد آن به بیان لطایف و حقایقی شگفت پرداخته است. آن حضرت پس از تلاوت آیات (الهاكم التكاثر حتی زرتم المقابر)[7].

(تفاخر به فزونداری شما را به خود مشغول نمود تا با گورها رودررو شوید) فرمود:

«یا له مراما ما ابعده! و زرورا ما اغفله» و خطرا ما افظعه! لقد استخلوا منهم ای مدكر و تناوشوهم من مكان بعید! افبمصارع آبائهم یفخرون! ام بعدید الهلكی یتكاثرون! یرتجعون منهم اجسادا خوت وحركات سكنت. و لا یكونوا عبرا، احق من ان یكونوا مفتخرا و لان یهبطوا بهم جناب ذله، احجی من ان یقوموا بهم مقام عزه! لقد نظروا الیهم بابصار العشوه و ضربوا منهم فی غمره جهاله و لو استطقوا عنهم عرصان تلك الدیار الخاویه و الربوع الخالیه، لقالت: ذهبوا فی الارض لالا و ذهبتم فی اعقابهم جهالا، تطوون فی هامهم و تستنبتون فی اجسادهم و ترتعون فیما لفظوا و تسكنون فیما خربوا و انما الایام بینكم و بینهم بواك و نوائح علیكم.

اولئكم سلف عایتكم و فراط مناهلكم، الذین كانت لهم مقاوم العز و حلبات الفخر، ملوكا و سوقا.

[صفحه 210]

سلكوا فی بطون البرزخ سبیلا سلطت الارض علیهم فیه، فاكلت من لحومهم و شربت من دمائهم، فاصبحوا فی فجوات قبورهم جمادا لا یمنون و ضمارا لا یوجدون، لا یفزعهم ورود الاهوال و لا یحزنهم تنكر الاحوال و لا یحفلون بالرواجف و لا یاذنون للقواصف. غیبا لا ینتظرون و شهودا لا یحضرون و انما كانوا جمیعا فتشتتوا و آلافا فافترقوا و ما عن طول عهدهم و لا بعد محلهم، عمیت اخبارهم و صمت دیارهم و لكنهم سقوا كاسا بدلتهم بالنطق خرسا و بالسمع صمما و بالحركات سكونا، فكانهم فی ارتجال الصفه صرعی سبات. جیران لا یتانسون و احباء لا یتزاورون. بلیت بینهم عرا التعارف و انقطعت منهم اسباب الاخاء فكلهم و حید و هم جمیع و بجانب الهجر و هم اخلاء، لا یتعارفون للیل صباحا و لا لنهار مساء...»[8].

وه! كه چه مقصد بسیار دور و چه زیارت كنندگان بیخبر- و در خواب غرور- و چه كار دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جای مردگان تهی است، در حالی كه سخت مایه ی عبرتند- لیكن عبرت گیرنده كیست؟- از جایی دور، دست به مردگان یازیدند[9].

- و به آنان نازیدند- آیا بدانجا می نازند كه پدرانشان خفته اند، یا به كسان بسیرای كه در كام مرگ فرورفته اند؟ خواهند كالبدهای خفته بیدار شود، و جنبشهای آسوده در كار؟ در حالی كه مایه ی پند باشند بهتر است تا وسیله ی فخر و بزرگواری و اگر به آستانه ی تواضع فرود آیند خردمندانه تر است تا آنان را قرار دهند وسیله ی عزت و سربلندی. با دیده ی تار بدانها نگریستند و نابخردانه نگریستند كه چیستند و اگر از فراخنای خانه های ویران و سرزمینهای تهی از باشندگان می پرسیدند، می گفتند: آنان به زمین در شدند گمراه و شما كه به جای آنانید، مردمی هستید ناآگاه. برجمجمه ی آنانقدم می گذارید و بر اجساد آنان زراعت می كنید و از آنچه باقی گذاشته اند می خورید و در كهنه خانه های آنان سكوت می گزینید و روزگاری كه یمان آنان و شماست، بر شما در گریه و عزاست. آنان پیش از شما به جایی كه مقصد شماست رخت كشیدند و زودتر از شما به آبشخورتان رسیدند. پایه هایی

[صفحه 211]

داشتند بلند و در جرگه هایی بودند سر افراز و ارجمند. پادشاهان یا رعیت راه خویش را تا به درون دوزخ سپردند و رخت به دل زمین بردند. خاك گوشتهایشان را خورد و خونهایشان را در خود فروبرد. پس در شكافت گورها بیجان مانده اند و نارویا و نهان و ناپیدا، نه از چیزی بیمناكند و نه از دگرگونیها اندوهناك. نه از زلزله هاترسان و نه بانگ تندرها را شنوا و از آن هراسان، غایبانی اند كه انتظارشان را نبرند و حاضرانی كه از جمع به درند. فراهم بودند و پراكنیدند و پیوسته بودند و جدا گردیدند. نه از درازی زمان است و نه از دوری مكان كه خبرهایشان پوشیده مانده است و خانه هایشان خموش گردیده، بلكه جامی به آنان نوشاندند كه گویا بودند و گنگ گردیدند، شنوا بودند و از آن پس نشنیدند. جنبان بودند و آرمیدند، گویی چون بیهشان به خاك افتادند و خوابیدند. همسایگانند و باهم نمی آرمند و دوستانی اند ه به دیدار هم نمی روند. رشته های آشنایی شان پوسیده، پیوندهای برادری شان از هم بریاه. همگی تنهایند و با هم در یكجایند و از هم دورند ح الی كه رفقایند. نه برای شب بامدادی می شناسند و نه برای روز شامی می دانند...

«ابن ابی الحدید معتزلی» درباره ی این خطبه ی امام (ع) می نویسد: «من به همه ی آنچه امتها بدان سوگند یاد می كنند، سوگند می خورم كه از پنجاه سال پیش تا كنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و هرگز نشدهاست كه آن را بخوانم مگر آنكه در درونم لرزش و ترس و موعظه ای تازه پیدا شده است و این كلمات بشدت در دل و جانم تاثیر گذاشته و اعضا و جوارحم را به لرزه افكنده است. هرگز نشده است كه در این كلمات تامل كنم مگر آنكه به یاد مرگ خانواده، نزدكان و دوستانم افتاده ام و چنان تصور كرده ام كه گویا من آنم كه امام (ع) حالش را توصیف نموده است.

و چه بسیار واعظان و خطیبان و سخنوران كه در این باب سخن گفته اند و من به آن سخنان گوش فراداده ام و مكرر در آن سخنان دقت نموده ام، اما در هیچ كدام از آن سخنان تاثیر این كلام را در وجود خویش نیافته ام. بنابراینتاثیری كه این كلام در من دارد یا به سبب اعتقادی است كه من به گوینده ی آن دارم، یا نیت صالح و یقین ثابت و اخلاص محض گوینده ی كلام باعث شده است كه تاثیر سخنش در جانها بیشترین تاثیر را داشته باشد و جریان موعظه ی كلامش در دلها بیشترین نفوذ را داشته باشد.»[10].

[صفحه 212]

بر همین سبیل امیرمومنان (ع) چون آیات (یسبح له فیها بالغدو و الاصال رحال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذكر الله)[11].

(در آن خانه ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می كنند، مردانی كه نه بازرگانی و نه داد و ستدی آنان را از یاد خدا به خود مشغول نمی دارد) را تلاوت كرد فرمود:

«ان الله سبحانه و تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد بهبعد المعانده و ما برح لله- عزت الاوه-فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات، عباد ناجاهم فی فكرهم و كلمهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظه فی الابصار و الاسماع و الافئده، یذكرون بایام الله و یخوفون مقامه، بمنزله الادله فی الفلوات. من اخذ القصد حمدوا الیه طریقه. و بشروه بالنجاه و من اخذ یمینا و شمالا ذموا الیه الطریق و حذروه من الهلكه و كانوا كذل مصابیح تلك الظلمات و ادله تلك الشبهات. و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه، یقطعون به ایام الحیاه و یهتفون بالزواجر عن محارم الله، فی اسماع الغافلین و یامرون بالقسط و یاتمرون به و ینهون عن المنكر و یتناهون عنه، فكانما قطعوا الدنیا الی الاخره و هم فیها، فشاهدوا ما وراء ذلك، فكانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فی طول الاقامه فیه و حققت القیامه علیهم عداتها، فكشفوا غطاء ذلك لاهل الدنیا، حتی كانهم یرون ما لا یری الناس و یسمعون ما لا یسمعون...»[12].

همانا خدای سبحان یاد خود را صیقل دلها قرار داده است. دلها بین وسیله از پس ناشنواییب شنوا و از پس نابینایی بینا و از پس ستیزه جویی و سركشی رام می گردند و همواره چنین بوده و هست كه خداوند- كه بخششهای او بی شمار است و نعمتهایش بسیار- در ر برهه ای از زمان و در زمانهایی كه پیامبری در میان مردم نبوده است، بندگانی داشته و دارد كه در سر ضمیر آنان با ایشانراز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تكلم می كند. آنان چراغ هدایت را به نور بیداری گوشها و دیده ها و دلها برافروخته اند. آنان ایام خدا را فرایاد مردمان می آورند و ایشان را از بزرگی و جلال او می ترسانند. همانند نشانه هایند كه در

[صفحه 213]

بیابانهای بی نشان برپایند. آن كه راه میانه را پیش گیرد، بستایندش و به نجات مژده دهندش و آن كه راه راست یا چپ را پیش گیرد، روش وی را زشت شمارند و از تباهی اش برحذر دارند و این چنین، چراغ ظلمتها بوده اند و راهنما در شبها. و همانا یاد خدا را مردمانی است كه آن یاد، آنان را جایگزین زندگی (جهانی فانی) است. نه بازرگانی سرگرمشان ساخته و نه داد و ستدی یاد خدا را از دل آنان انداخته. روزهای زندگی را بدان می گذرانند و نهی و منع خدا را (در آنچه حرام فرموده) به گوش بیخبران می خوانند. به داد فرمان می دهند و خود از روی دادكار می كنند و از كار زشت بازمی دارند و خود از زشتكاری به كنارند. گویی دنیا را سپری كرده و به آخرت درند و آنچه از پس دنیاست دیده اند و بر نهان برزخیان آگاهند كه چه مدتی است در آن به سر می برند و قیامت وعده هایش را برای آنان محقق داشته است و انان برای مردم دنیا پرده از آن برداشته اند. گویی می بینند آن را كه مردم نمی بینند و می شنوند آن را كه مردم نمی شنوند.

پیشوای موحدان چون آیه ی (یا ایها الانسان ما غرك بربك الكریم)[13].

(ای انسان، چه چیز تو را درباره ی پروردگارت مغرور ساخته)؟ را تلاوت كرد فرمود:

«ادحض مسوول حجه و اقطع مغتر معذره، لقد ابرح جهاله بنفسه. یا ایها الانسان، ما جراك علی ذنبك و ما غرك بربك و ما انسك بهلهكه نفسك؟ اما من دائك بلول، ام لیس من نومتك یقظه؟ اما ترحم من نفسك ما ترحم من غیرك؟ فلربما تری الضاحی من حر الشمس فتظله، او تری المبتلی بالم یمض جسده فتبكی رحمه له! فما صبرك علی دائك و جلدك علی مصابك و عزاك عن البكاء علی نفسك و هی اعز الانفس علیك! و كیف لا یوقظك خوف بیات نقمه و قد تورطت بمعاصیه مدارج سطواته! فتداو من داء الفتره فی قلبك بعزیمه و من كری الغفله فی ناظرك بیقظه و كن لله مطیعا و بذكره آنسا. و تمثل فی حال تولیك عنه اقباله علیك، یدعوك الی عفوه و یتغمدك بفضله و انت متول عنه الی غیره فتعالی من قول ما اكمره! و تواضعت من ضعیف ما اجراك علی معصیته!

[صفحه 214]

و انت فی كنف ستره مقیم و فی سعه فضله متقلبق. فلم یمنعك فضله و لم یهتك عنك ستره، بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمه یحدثها لك، او سیئه یسترها علیك، او بلیه یصرفها عنك، فما ظنك به لو اطعته...»[14].

حجت شخص گناهكار بی پایه ترین حجت و عذرش ناپذیرفته ترین عذر است و بی گمان برای نادان ماندن خود اصرار نموده است. ای انسان، چه چیز تو را بر گناه كردنت دلیر گردانیده و چه چیز تو را به پروردگارت به غرور آورده و چه چیز تو را به به تباه كردن خویش مانوس ساخته؟ آیا درد تو را بهبودی یا خواب تو را بیداری نیست؟ تو كه بر دیگری مهربانی، چرا در كار خود وامیمانی؟ بسا كه یكی را در تابش آفتاب بینی و او را به سایه آری، یا بر گرفتاری گه بیماری وی را گداخته از روی رحمت اشك باری! پس چه چیز تو را بر درد خود شكیبا نموده و در مصیبت توانایی بخشیده و در گریستن بر نفس خویش كه نزد تو گرانبهاترین جانهاست، به شكیبایی ات امر فرموده؟ و چگونه بیم كیفری بیدارت نمی سازد كه شبانگاه بر تو بتازد؟ در حالی ه با نافرمانی خدا خود را تباه ساخته ای و در پنجه ی قهرش انداخته ای. پس سستی دل را با پایداری درمان كن و خواب غفلت دیده ات را به بیداری. و طاعت خدا را بپذیر و به یاد او انس گیر. و به خاطر آر آنگاه كه تو روی از او گردانده ای، او روی به تو گرداند و تو را به خواستن بخشایش از خود می خواند و امعه ی كرم خویش بر تو می پوشاند و تو از او رویگردانی و دیگری را خواهانی. پس چه نیرومندی است و بزرگوار و چه ناتوانی تو و بی مقدار و چه گستاخ در نافرمانی پروردگار. در سایه ی پوشش او می آرامی و در پهنه ی بخشایش او می خرامی، نه بخشش خویش را از تو بریده و نه پرده ی خود را بر تو دریده، بلكه چشم برهم زدنی بی احسان او به سر نبرده ای، در نعمتی كه بر تو تازه گردانیده، با گناهی كه بر تو پوشانیده، یا از بلاییت رهانیده. (با نافرمانی این چنین به نعمتش اندری) پس چه گمان بدو بری، اگر وی را فرمان بری؟

و آن حضرت در ضم خطبه ای درباره ی قدرت پروردگار و فضایل قرآن و سفارش به پرواپیشگی برخی آیات را چنین تقسیم كرده است

[صفحه 215]

«و استعملوا اقدامكم و انفقوا اموالكم و خذوا من اجسادكم فجودوا بها علی انفسكم و لا تبخلوا بها عنها، فقد قال الله سبحانه: (ان تنصروا الله ینصركم و یثبت اقدامكم»[15] و قال تعالی: (من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له و له اجر كریم)[16].

فلم یستنصركم من ذل و لم یستقرضكم من قل، استنصركم و: له جنود السماوات و الارض و هو العزیز الحكیم،[17].

و استقرضكم و له خزائن السماوات و الارض و هو الغنی الحمید[18].

و انما اراد ان (یبلوكم ایكم احسن عملا)[19].

فبادروا باعمالكم تكونوا مع جیران الله فی داره. رافق بهم رسله و ازارهم ملائكته و اكرم اسماعهم ان تسمع حسیس نار ابدا و صان اجسادهم ان تلقی لغوبا و نصبا: (ذلك فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم).[20]. »[21].

قدمهای خود را به كار افكنید و مالهای خویش را (در راه خدا) انفاق كنید. از تن هایتان بگیرید و به جانهایتان ببخشید و در بخشیدن از این بدان بخل مورزید، كه خدای سبحان فرموده است: «اگر خدا را یاری كنید، یاری تان می كند و گامهایتان را استوار می دارد» و فرموده است: «كیسیت آن كس كه به خدا وامی نیكو دهد، پس برای وی دو چندان گرداند و او را پاداشی بزرگ باشد». خدا از روی خواری از شما یاری نمی خواهد، از تنگدستی وام از شما نمی گیرد. از شما یاری خواسته در حالی كه سپاهیان آسمانها و زمین در فرمان اوست و او عزیز و حكیم است. و از شما وام می گیرد در حالی كه گنجینه های آسمانها و زمین از آن اوست و او بی نیاز و ستوده است. او خواسته است: «شما را بیازماید تا كار كدامیك از شما بهتر آید». پس با كردارهای خود پیشی گیرید تنا در خانه ی خدا با همسایگان خدا باشید. پیامبران خود را رفیقان آنان كرده و فرشتگانش را به زیارتشان برانگیخته و گوشهایشان را حرمت نهاده است تا بانگ آتش را نشنود و تن هایشان را نگاه داشته است از اینكه رنجی یا سختی یی بدان رسد. «این بخشش خداست، به هر كس كه خواهد دهد و خدا صاحب بخشش بزرگ است».

[صفحه 216]

امیرمومنان (ع) در ضم خطبه ای چنین می فرماید:

«لم یوجس موسی خیفه علی نفسه، اشفق من غلبه الجهال و دوله الضلال.»[22].

هراسی كه موسی را (هنگام روبه رو شدن با ساحران) گرفت، به سبب بیم جان خود نبود. بلكه از چیرگی نادانان و به حكومت رسیدن گمراهان اندیشناك شد.

این خسن امام در واقع تفسیری است بر آیه زیر:

(فاوجس فی نفسه خیفه موسی.)[23].

و موسی در خود بیمی احساسی كرد.

شیخ محمد عبده در شرح كلام امام (ع) یادآور شده است كه این بیان بهترین تفسیر برای آیه و والاترین معنا در تبرئه پیام آور حق-موسی (ع) از شك و تردید (و ترس و بیم) در امر رسالت خویش است.[24].


صفحه 209، 210، 211، 212، 213، 214، 215، 216.








    1. قرآن، نحل 97.
    2. نهج البلاغه، حكمت 229.
    3. قرآن، حدید 23.
    4. نهج البلاغه، حكمت 439.
    5. قرآن، بقره 237.
    6. نهج البلاغه، حكمت 468.
    7. قرآن، تكاثر 2 -1.
    8. همان، كلام 221.
    9. (و انی لهم التناوش من مكان بعید.) (و چگونه از جایی چنین دور دست یافتن برای آنان میسر است). قران، سبا 52.
    10. شرح ابن ابی الحدید، ج 11، صص 154 -153.
    11. قرآن، نور 37 -36.
    12. نهج البلاغه، كلام 222.
    13. قرآن، انفطار 6.
    14. نهج البلاغه، كلام 223.
    15. قرآن، محمد 7.
    16. قرآن حدید 11.
    17. (و لله جنود السماوات و الارض و كان الله عزیزا حكیما.) (و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا عزیز و حكیم است). قرآن، فتح 7.
    18. (و لله خزائن السماوات و الارض.) (و حال آنكه گنیجنه های آسمانها و زمین از آن خدایت). قرآن، منافقون 7.
    19. قرآن، هود 7.
    20. قرآن،حدید 21.
    21. نهج البلاغه، خطبه ی 183.
    22. نهج البلاغه: خطبه ی 4.
    23. قرآن، طه 67.
    24. ن. ك: شرح نهج البلاغه عبده، ج 1، ص 94.